نتایج جستجو برای عبارت :

چندمین دوازده ساعت؟!

من عاشق برنامه ریزی ام. حالا توی هر مسئله ای میخواد باشه بززنامه فردارو اینجا میگم تا یکم شاد تر بشم.
ساعت  شش و بیست و هفت دقیقه بیدار‌میشم تا شش و چهل و شش دقیقه کارای اولیه رو انجام میدم تا هشت برای امتحان میخونم. هشت و پنج دقیقه مدرسه ام. حداکثر ساعت دوازده و ربع برمیگردم خونه. تا یک برنامه میریزم تا سی و یک اردیبهشت. از یک تا چهار درسمو میخونم. از چهار میرم یکم به خودم برسم. حداکثر دو ساعت باید طول بکشه. شش تا دوازده درس میخونم. دوازده میخواب
نمیدونم چندمیه. ولی شاید دهمین دوازده ساعتی باشه که دارم مداوم کار میکنم.
قراره تا چند روز دیگه این عذاب تموم بشه.
پیشنهادهای کاری بهتر و بهتر هر روز میان سراغ آدم و آدم هِی نمیتونه بهشون نه بگه. برای همینه حتی فرصت ده دیقه استراحت رو هم از آدم میگیرن.
 
نمیدونم چندمیه. ولی شاید دهمین دوازده ساعتی باشه که دارم مداوم کار میکنم.
قراره تا چند روز دیگه این عذاب تموم بشه.
پیشنهادهای کاری بهتر و بهتر هر روز میان سراغ آدم و آدم هِی نمیتونه بهشون نه بگه. برای همینه حتی فرصت ده دیقه استراحت رو هم از آدم میگیرن.
این وسط فکر کردن بهش آرامش بخشه
پرهیز: بادمجان گوجه عدس سیب زمینی گوشت گوساله تندی شوری ترشی تلخی قارچ فلفل دلمه ای 
 
 
قبل حجامت: دوازده ساعت قبلش لبنیات و کرفس خورده نشه(تا دوازده ساعت بعد) تخم مرغ هم اکیدا از ۲۴ ساعت قبل خورده نشه تا دوازده ساعت بعد 
شام بادمجون گوجه است 
ماست موسیر خریدم دارم می خورم 
مامان یه سیب کوچیک آورد گذاشت برام (دستش درد نکنه میگه طب اسلامی گفته برای وسواس خوبه) 
فردا صبحم 
گفتم غروب برم حجامت 
آخه یکشنبه شب که دکتر بودم گفت الان برو حجامت از او
امروز دوازده ، دوازده، نود و هفت ... نمیدونم چرا ولی دوست دارم تاریخشو:))
من الان باید خواب میبودم، وقت استراحتمِ مثلا نیم ساعت دیگ باید ادامه کارامو میکردم. این گوشیا عجب چیزهای بیخودی هستند.[وی این جمله را مینویسد بارها در روز تکرار میکند باز هم از گوشی استفاده میکند،از رو هم نمیرود]
امسال اسفند خیلی خاصه چون از هر روز هفته چهارتاشو کامل داره:))
می توانی هق هقِ خیسِ دخترکی را بشنوی که پشتِ پنجره ی اتاقش ایستاده و نگاهش را دوخته به ستاره هایی که توی آسمان ندارد. ساعت که از دوازده بگذرد دخترک تمام می شود انگار. من مطمئنم توی تمامِ دنیا کسی وجود ندارد که به اندازه ی او دلش از تماشایِ آسمان بگیرد. 
امروز رفتم فیزیوتراپی 
بعدش خوب بود تا اینکه عصر رفتم بیرون 
برگشتم خونه درد داشتم تو کمرم. .الان که دوازده شب هست. هم درد رو دارم . 
فکر میکنم . بتونم فردا صبح زود بیدار بشم . اگر بتونم زود بخوابم. 
اگر نه . که مثله بقیه روزها ساعت دوازده ظهر بیدار میشم. و باز یه روز دیگه رو از دست میدم . 
:( فردا عصر هم باید برم باز فیزیوتراپی... 
کاش کس دیگری میشدم ... بهتر قوی تر
ساعت دوازده شب هست و با حوصله دارم لاک میزنم!!! این یعنی حال دلم خوبه :)
ساعت دوازده شب هست و بدون توجه به لرزش دستم و کج و کوله شدنِ لاکم با ذوق به ناخن های قرمزم نگاه میکنم:)
ساعت دوازده شب هست و از مرورِ امروزم لبخند پت و پهن روی لبم جاخوش کرده :)
از یک روز زندگی چی میخوام مگه؟
سرکار با همکارها شوخی میکنم،بچه ها رو با عشق بغل میکنم و از لباس های تک تکشون تعریف میکنم.
خونه مامان بزرگه میرم و دیداری تازه میشه.
برای عیدی خواهرزاده ها خرید میکنم،برای
امروز دیر بیدار شدمو تا ظهر خوابیدمو به خاطرش از خودم متنفرم متنفرم متنفرم. :(
خوابم زیاد شده خستگی دست از سرم برنمیداره و نمیدونم چیکار کنم دیشب با این که تا هفت عصر خواب بودم ساعت یک بیهوش شدم بعد فکر کن تا الان خوابیدم یعنی حدود ۱۲ ساعت خواب. حالا میگی نباید از خودم متنفر باشم :((((
به هر حال چاره ای ندارم جز این که پاشمو شروع کنم زمان از دست رفته بیهوده گذشته رو نمیشه برگردوند :( حالا که من این کتابو دوست دارم باید اینجوری بشه؟ بیخیال برم کار ک
نشستم تو ماشین 
از صبح سه بار بالا آوردم و کلن یه رانی خوردم
شب سه ساعت خوابیدم
سرم داره بعد شیش ساعت کلاس منفجر میشه
بابا میگه فدای سرم چون من مثل یه فوتبالیستی ام که تازه فوتبال یاد گرفته بعد می خواد با مسی رقابت کنه:/
ولی من روزی بالای نه ساعت درس خوندم ،کتاب رو جوییدم،داداشمو مجبور کردم هر شب تا ساعت دو مشکلامو باهام کار کنه
بعد از اینا من باید از دوازده تا سوال دو یا سه تا درست جواب بدم؟
سوالایی که بارها و بار ها حل کردمشون
لعنت به این اضطر
نگاهی نو به بشارت ابراهیم در سِفر پیدایش:
یکی از پرسش‌های مربوط به آیات 17: 18 و 17: 20 از سِفر پیدایش تورات این است که آیا این آیات را می‌توان اشارت و بشارتی به پیامبر اسلام و دوازده امام شیعیان دانست؟ با تأملی دقیق در دعای ابراهیم برای فرزندش اسماعیل (پیدایش 18: 17) و نیز نحوه‌ی استجابت الهی (پیدایش 20: 17) می‌توان ادعا کرد که خداوند به ابراهیم (ع) بشارت داده که امامت را در پیامبر اسلام و دوازده امام از نسل اسماعیل علیهم‌ السلام قرار دهد. از سویی با ت
مریض شدم. تا همین حالا که از دوازده شب گذشته مهمون داشتیم، سرسام گرفتم. یه خروار تست و درد و مرض و کوفت و زهرمارم مونده، هر غلطی میکنم ساعت مطالعه م بیشتر از 5 ساعت نمیشه و حس کند ذهن بودن بهم دست داده، رشته ریاضی "فیزیکه" و فیزیکم از همه چیم داغونتره همچنان، کتابی که قد کلیه م پولشو دادم جر خورد، الان فهمیدم امتحان شیمی داریم، صبح ساعت 5 باید پاشم، بعد از ظهر دندون پزشکی...
شب بخیر... یه کم برام دعا می کنید؟
عقربه های ساعت تند و تند می دویدند گویی زمان دنبالشان کرده بود و من تو را جایی میان ساعت دوازده تا دو گم کردم و شنهای ساعت تمام شد. انگار زمان آنها را بلعیده بود.  
تو جایی میان شعرهای شهریار آمدی، جانم به قربانت و جایی لا به لای شعرهای سعدی رفتی دامن کشان من زهر تنهایی چشان و شنهای ساعت تمام شد و زمان خاطراتت را بلعید و قی کرد بلعید و قی کرد بلعید و قی کرد. 
به نام خدا
قرار بود ساعت ۱۰ صبح بیاد به مغازه کولر نصب کنه،ساعت یازده‌ونیم -دوازده اومدهحین کار کلی صحبت می‌کنهساعت به ۵ چیزی نمونده ، با این وضع کرونایی دیگه تو مغازه نمیتونیم ناهار بخوریم. پرسیدم اگه کارت تمومه مغازه رو ببندیم گفت آره دیگه و صحبتش رو قطع کردیم.سریع مغازه رو بستم و راهی خونه شدم.۲۰۰_۳۰۰متر مونده که به خونه برسم گوشیم زنگ میخوره 
ادامه مطلب
هر شب جلوی آینه می ایستم و در حالی که به خودم توی آینه زل می زنم، چیزهایی توی ذهنم می آید و می رود. چیزهایی مثل رویاهای مغلوب خواب های لعنتی. کابوسی که هر شب آدم را به برهوتِ تاریکش می بَرد و تمام.
چیزهایی مثلاََ اینکه؛ عشق مثل آنتی بیوتیک است. باید سر وقت به بیمار داده شود. هر شش ساعت یک بار. نهایتاََ هر دوازده ساعت یک بار.
می دانم دارم یاوه می گویم. نگاهم به عقربه های ساعت است. جانم را تبِ نبودنت سوزانده. هیچ آنتی بیوتیکی نیست. من مانده ام و کابوس
جوون تر که بودم، مثلا ترم پنج لیسانس، وقتی یک روزم تلف میشد، به خودم می گفتم اشکال نداره، فردا جبران می کنی.
واسه نیم ترم ریاضی مهندسی، دو روز وقت داشتم که روز اولش فقط پنج ساعت درس خوندم.
همین انگیزه دادن و جبران کردنه باعث شد که روز دوم دوازده ساعت درس خوندم و اون امتحان رو ماکس کلاس شدم.
الان این یک هفته رو هیچ کار نکردم.
امیدوارم جبران کنم...
 
میگم یه پیازیم بیاری بدک نیست
با تعجب میگه هر وقت خواستم بیارم میگفتی مسجد میخوای بری مکروهه، حاجی! حکم خدا نکنه عوض شده؟!
میگم نه حکم همانه، ولی پیاز کیلوی دوازده هزارتومن رو کی دیگه از بوش اذیت میشه؟!! خخخخخ
نون پیازم که میگفتن خوب چیزی بوده ها!! همین رو هم دارن از ملت دریغ میکنن.
https://www.isna.ir/news/99022115298/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D9%86%D8%B7%DB%8C%D9%86%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1
ساعت دوازده ظهر است. اگر پای کرونا در میان نبود؛ شاگردان آقای معلم باید در این ساعت سر کلاس درس بودند نه به‌ عنوان زباله‌گرد یا شاگرد مکانیک در اطراف شهریار...
مشاهده مطلب در کانال
می خواهید آزمایش خون بدهید، می گویند باید ناشتا باشید. کم کمش
دوازده ساعت غذا نخورده باشید. اگر یازده ساعت لب به غذا نزده باشید می گویند جواب
آزمایشتان دقیق نیست. آن دوازده ساعت قبل هم باید غذای سبک خورده باشید. غذای
سنگین حتی بعد از دوازده ساعت هم ممکن است مانعی باشد از دقت در آزمایش شما و
علائم دقیقی که پزشک باید در وضعیت خون شما تشخیص بدهد.
اگر همه این شرایط را رعایت کردید، حالا از نظر پزشکی، شما خودتان
هستید! پزشک می تواند میزان سلامت یا بی
عموما مشتریان یا کافه باز ها بعد از ساعت دوازده شب به بعد مشکل پیدا کردن کافه ای برای گذران وقت شب تا صبح خود هستند.مجموعه ی اروما با خدمات کافه ای خود در 24 ساعت شبانه روز در خدمت شما مشتریان عزیز و کافه گردها می باشد.
صرفا اروما کافه ای نیست که در 24 ساعت روز باز باشد بلکه کیفیت از اولویت های این مجموعه می باشد.
کافه شبانه روزی در تهران یا کافی شاپ شبانه آروما با داشتن ظرفیت 70 نفری و جای پارک اسان در خدمت شما می باشد.
پیج اینستاگرام ما aroma24h
ساعت شش از خواب بیدار شدم 
سرحال بودم و هوشیاریم‌سر جاش بود 
کلنجار میرفتم با خودم مگه میشه 
شش صب جمعه بیدار باشی و سرحال !
منی که شنبه تا پنج شنبه رو با خودم جنگیدم تا زودتر از دوازده بیدار شم 
نهایتش رسیدم به ساعت نه و نیم 
واسم قابل باور نبود 
صدایی درونی بهم میگفت بخواب بخواب 
و دوباره خوابیدم 
دوازده و نیم از خواب بیدار شدم 
ولی این بار سرحال نبودم 
انگار دچار کوفتگی شده باشم عضلاتم درد میکرد 
و سوزس شدید ادرار داشتم که
برای اروم کردن
نمیدونم چمه و چه معنی میده این حجم از استرس و نگرانی ...
تو دلم انگار رخت میشورن ....
دیشب تا دوازده کلاس بودم و بعدش که بیحال شدم و ده دقیقه ی آخر رو ترجیح دادم بیام بیرون و رفتم شام ... بعد از خوردن بیحال تر شدم انگار فشارم افتاده بود:/
خیلی خیلی کم پیش میاد که این مدلی باشم ... امروز ادامه داشت این روند تا دوازده ظهر ... امروز اینم بهش اضافه شده بود که هوا پر از ابرای سفید و البته تو خونه گویا تاریکی بود یکم به نگرانی هام افزوده بود:)
نمیدونم چمه ... امی
سلام 
یه سری جشنواره و جایزه خفن توی گذاشتیم براتون.توی اینستا ما رو دنبال کنید.توی پیج شرایط جشنواره و جایزه رو گذاشتیم.دوازده ساله که ما کنارتون بودیم.حالا وقتشه بیشتر از همیشه حواسمون به شما سرمایه هاى عزیزمون باشه.حتى در حد مشاوره ما رو قابل بدونید     پیج اینستا  _ _ _lavazemkhanegi_ _ _
همه روزه بدون تعطیلی در خدمت شما هستیم.
خرید حضوری از ساعت ١١تا٢١
خرید آنلاین ٢٤ساعت شبانه روز
با چهل و پنج دقیقه مکالمه انگلیسی در هفته، مهارت های زبان انگلیسی خودتون رو ارتقا بدید و از دانشی که دارید لذت ببرید.
 
دوازده جلسه چهل و پنج دقیقه ای در دوازده هفته (9 ساعت در مجموع) فقط هفتاد هزار تومان.
 
برای ثبت نام، باید حداقل در سطح A2 باشید.
 
پس از ثبت نام، در طول هفته رایانامه هایی دریافت خواهید کرد که به شما کمک می کنند خلاق تر فکر کنید و منطقی تر گفتگو کنید.
 
برای دریافت اطلاعات بیشتر، لطفا در WhatsApp به شماره 9201367620 پیام بدید.
یه پژوعه از کنارم رد شد و یه بچهه سرشو از ماشین اورد بیرون و داد زد خدایا شکرت...
یاد چند شب پیش خودم افتادم
ساعت دوازده و ربع شب
وسط اتوبان
سرمو از پنجره اوردم بیرون و داد زدم
خدایا چقد من اینو دوس دارم
خدایا شکرت ...!
.
.
.
یه وقتایی دیدن لبخند رو لب یه نفر از صد تا خوشی ، خوش تره :)
#اطلاعیه_مهم موسسه مصاف
اجتماع بزرگ مردمی #عید_بیعت با امام زمان علیه السلام
امروز... روز امامت امام زمان ما در پیش است؛ روزی که امام ما منتظر است تا بر اریکه قدرت تکیه بزند، یک به یک به پیشگاه او حاضر شویم و با او تجدید #بیعت کنیم...
اما... دوازده قرن از این انتظار میگذرد. دوازده قرنی که عالم در ورطه آتش و خون و خشونت دست و پا میزند... اما نجات دهنده ای نمی یابد. زیرا صدایش نمیزند
آیا... اگر دوازده قرن پیش همدل و هم صدا در تجدید بیعت با امام زمان خود اج
نوشتهٔ فیودور داستایفسکی ، ترجمهٔ احد علیقلیان ، نشر مرکز
این کتاب رو دیشب شروعش کردم. البته خیلی هم جلو نرفتم چون ساعت دو اینطورا خوابیدم که مثلا صبح زود بیدار بشم شد ساعت دوازده ظهر. از امشبم ساعت ده میخوابم تا چهار همون صبح بیدار بشم بهتره یه سره کار کنم. حالا این کتاب یه کتاب قطوره که آدم میترسه دست بگیره. درسته با این کاغذ خوبا چاپ شده که سبک باشه اما باز دست گرفتنش خیلی سخت. باید یه جا لم بدی بزاری روی یه چیزی یا میز یا پات :دی
من تازه الان
ساعت دوازده است و نیمی.
مردِ بی‌سر کلاه دارد اما کلاه، مردِ بی‌‍‌سر ندارد.
و نقشِ سیب بر دیرکِ راهنما چیزی می‌گوید.
*
«کسی نیست که نباشد»
همیشه گفته‌ام.
یعنی مردِ صاحب‌کلاه - که در خیابان راه می‌رود-
حتماً هست و اگر نباشد، حتماً دهانی دارد.
 
 
 
میدونم لازمه این ساعت مسخره ارو اول بهار و نمیدونم اول کدوم فصل عقب جلو کنیم
ولی جان هرکی دوس دارین یه هفته آمایشی بذاربن بدونیم الان ساعت چنده!! 
تازه بعد عقب بردن ساعت یکی ساعتو بپرسه بعضیا میگن ساعت قبلی یا ساعت الان؟!
یا بعضیا میگن الان ساعت یکه که دوازده دیروزه!! 
اقا جان یه ساعت ازتون میپرسیم نمیگیم که فشفرای مهزتونو بسوزونین و فیثاغوزس حل کنین !! 
همین
 
پ.ن :فقط حرصمو خالی کردم هووووف 
ناموسا ۸ پس لرزه. منم که کلا رو ویبره ام. چرا مری گواهینامه نداره با ماشین بریم بیرون؟ همه بیرونن. حاجی سنجش فردا رو چیکار کنم. قلبم تو دهنمه خوابم نمی بره. اصن من مامانمو میخوام. ری ری اینا تا دم خونمون اومدن ماشینشون پر بود ولی :( آقا گیر ندید امشب هم پست زیاد میذارم هم غر زیاد میزنم. خب مری هم خوابیده :( همه خوابیدن :(  بخواب زن :( اصن برا چی بیداری خب؟ میمیری دیگه مث بقیه. این وسط اون سایت کوفتی لرزه نگاری دانشگاه تهران چرا رگ به رگ شده؟ 
میدونید
اجتماع بزرگ مردمی عید بیعت با امام زمان علیه السلام
 
امروز...
روز امامت امام زمان ما در پیش است؛ روزی که امام ما منتظر است تا بر اریکه قدرت تکیه بزند، یک به یک به پیشگاه او حاضر شویم و با او تجدید بیعت کنیم...
 
اما...
دوازده قرن از این انتظار میگذرد. دوازده قرنی که عالم در ورطه آتش و خون و خشونت دست و پا میزند... اما نجات دهنده ای نمی یابد، زیرا صدایش نمیزند.
 
آیا...
اگر دوازده قرن پیش همدل و هم صدا در تجدید بیعت با امام زمان خود اجتماع می کردیم، هر
بنایی
تاریخی که به دلیل سبک معماری خاص بسیار مورد توجه پژوهشگران و باستان شناسان قرار
دارد.تصور عموم بر این است که در بقعه دوازده امام قبرهایی باید وجود داشته باشد
اما هیچ اثری از قبر و آرامگاه در این مکان نیستو هنوز کسی نمی داند علت نامگذاری
این بنا به بقعه دوازده چیست. این بقعه باستانی در سال 429 هجری قمری بر زمین آتشکده
ای که متعلق به دوران ساسانیان است ساخته شده. آن چیزی که این بقعه را از دیگر
آثار تاریخی جدا می کند برپا بودن آن پس از گذشت ه
بنایی
تاریخی که به دلیل سبک معماری خاص بسیار مورد توجه پژوهشگران و باستان شناسان قرار
دارد.تصور عموم بر این است که در بقعه دوازده امام قبرهایی باید وجود داشته باشد
اما هیچ اثری از قبر و آرامگاه در این مکان نیستو هنوز کسی نمی داند علت نامگذاری
این بنا به بقعه دوازده چیست. این بقعه باستانی در سال 429 هجری قمری بر زمین آتشکده
ای که متعلق به دوران ساسانیان است ساخته شده. آن چیزی که این بقعه را از دیگر
آثار تاریخی جدا می کند برپا بودن آن پس از گذشت ه
بنایی
تاریخی که به دلیل سبک معماری خاص بسیار مورد توجه پژوهشگران و باستان شناسان قرار
دارد.تصور عموم بر این است که در بقعه دوازده امام قبرهایی باید وجود داشته باشد
اما هیچ اثری از قبر و آرامگاه در این مکان نیستو هنوز کسی نمی داند علت نامگذاری
این بنا به بقعه دوازده چیست. این بقعه باستانی در سال 429 هجری قمری بر زمین
آتشکده ای که متعلق به دوران ساسانیان است ساخته شده. آن چیزی که این بقعه را از
دیگر آثار تاریخی جدا می کند برپا بودن آن پس از گذشت ه
با بابا قهر کرده ام . با چشم های اشک بار رفته ام اسمم را از لیست مسافران خط زده ام . درس های جدید را نخوانده ام . کتاب  های غیر درسی ام را هم . دلم به نقاشی کشیدن نمی رود ‌. میزم بهم ریخته و نامرتب است .  دو روز است که دارم جزوه ی فیزیولوژی  را می‌نویسم و هنوز دوازده دقیقه ی دیگرش مانده .  همینجا و در همین دقیقه  ساعت زندگی ام خواب رفته اما روز هایم  با سرعت و بی حاصل  ، میگ میگ می کنند و از کنارم میگذرند‌‌‌‌..... 
ساعت مچی دوست دارم...قطعا اگر تمکن مالی داشتم، یک کلکسیونر ساعت می شدم...از همون ابتدای کودکی اصرار داشتم که ساعت بیاندازم...امروز که خیلی ها بواسطه موبایل از ساعت مچی چشم پوشی کردن، آدم های ساعت دار، خاص به نظر میان...هنوز هم از ایستادن مقابل ساعت فروشی های حول و حوش پلاسکوی مرحوم و تماشای ساعت های اصیل و قیمتی سیکو و سیتیزن لذت می برم...ساعت علاوه بر اعلام زمان، با انداختن در دست راست، نشانه ای از چپ دست بودنم است...این موضوع احترام ساعت را برای
دوازده جور حرف زدن هستش که گند می زنه به #روابط
شما با همسر، دوست، همکار، همکلاسی، بچه، و هر شخص دیگه ای که باهاش رابطه
دارید و رابطه با اون براتون مهمه:1. نصیحتهای  تکراری و کلیشه‌ای که هیچ راه حلی توش نیست.

2. تذکر مداوم، اون هم از
ادامه مطلب
دلار در صرافی بانک ملی ایران امروز ۱۲,۸۴۰ (دوازده هزار و هشتصد و چهل تومان) قیمت خورد که نسبت به روز گذشته گران شد.
به گزارش دنیای اقتصاد قیمت دلار و یورو در صرافی بانک ملی ایران اعلام شد.
براساس نرخ های اعلام شده قیمت خرید دلار آمریکا ۱۲,۸۴۰ (دوازده هزار و هشتصد و چهل تومان) و قیمت فروش دلار آمریکا ۱۲,۹۴۰(دوازده هزار و نهصد و چهل تومان) اعلام شد.
همچنین براساس اعلام صرافی بانک ملی ایران قیمت خرید یورو ۱۴,۱۵۰(چهارده هزار و صد و پنجاه تومان) و قی
امروز مزخرف ترین روز زندگیم بود. تقریبا هیچکار نکردم جز این که تا ساعت دوازده خواب بودم بعد یه ذره بیدار بودم کتاب خوندمو زبان و بعد دوباره خوابیدم تا الان:((((
همین یه خورده هم بی حالو حوصله. اوا هم که طوفانی شده بدتر دل ادم میگیره. هیچی دیگه همین اصلا امروز حرف زدنمم نمیاد. 
تمام روزم رو به این امید سر میکنم که ساعت دوازده نیمه شب بشه،لای پتوی چرک مُردم بلولم و خواب از این دنیا رهام کنه...
 
~دیشب با جدیت از این حرف میزدم که باید بعد امتحان دستیاری بجنبم و زود شروع طرح بزنم تا قبل شروع رزیدنتی کمی پول در بیارم و از این فلاکت در بیام...خندید و گفت یعنی دیگه مطمئنی که قبول میشی?...یک لحظه وحشت کردم و با حیرت نگاهش کردم...خدای بزرگ من از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم...
 
 
شکل اول :
پاییزه؛ میگه ساعت ده بیا بریم با هم فلان فروشگاه را بهم نشون بده! ساعت ده میشه خبری نمیشه ،ده و نیم میشه باز خبری نمیشه، پیام میدی چی شد جواب نمیده! تا یازده و نیم!! که دارم میام! ساعت دوازده میاد سر قرار بدون هیچ توضیح و عذرخواهی... ( اعتراض نمی کنی چون باردار است و...)
زمستونه؛ میگه ساعت یازده بیا بریم پیاده روی، محل قرار میشه ورودی پار ، ساعت یازده و بیست دقیقه میشه باز نمیاد زنگ می‌زنی پس کجایی؟!! میگه تو راهم! می رسه باز هم بدون توضیح و
شکل اول :
پاییزه؛ میگه ساعت ده بیا بریم با هم فلان فروشگاه را بهم نشون بده! ساعت ده میشه خبری نمیشه ،ده و نیم میشه باز خبری نمیشه، پیام میدی چی شد جواب نمیده! تا یازده و نیم!! که دارم میام! ساعت دوازده میاد سر قرار بدون هیچ توضیح و عذرخواهی... ( اعتراض نمی کنی چون باردار است و...)
زمستونه؛ میگه ساعت یازده بیا بریم پیاده روی، محل قرار میشه ورودی پارک ، ساعت یازده و بیست دقیقه میشه باز نمیاد زنگ می‌زنی پس کجایی؟!! میگه تو راهم! می رسه باز هم بدون توضیح
#اطلاعیه_مهم موسسه مصاف
اجتماع بزرگ مردمی #عید_بیعت با امام زمان علیه السلام
امروز... روز امامت امام زمان ما در پیش است؛ روزی که امام ما منتظر است تا بر اریکه قدرت تکیه بزند، یک به یک به پیشگاه او حاضر شویم و با او تجدید #بیعت کنیم...
اما... دوازده قرن از این انتظار میگذرد. دوازده قرنی که عالم در ورطه آتش و خون و خشونت دست و پا میزند... اما نجات دهنده ای نمی یابد. زیرا صدایش نمیزند
آیا... اگر دوازده قرن پیش همدل و هم صدا در تجدید بیعت با امام زمان خود اج
امروز ساعت هفتو نیم هشت بیدار شدم. دیگه نشستم پای کارم. تقریبا بیشتر کارامو انجام دادم یکی دوتا غیر از کتاب خوندن مونده. البته کتابم کلی جلو بردمشا. سعی کردم بفهمم بیشتر شاید تند پیش نرم اما میدونم تا شب کلی میشه. همین. فعلا کنج دنجم بالکن به خصوص که مرتبشم کردیم نمای زشتیم نداره. هرچند گرمه هوا اما چون سایه است اونجوری حس نمیشه یه گهگداریم یه نسیمی می وزه. همین براخودم خلاصه هم بر میدارم اما خلاصه ای که کلش هست :/ فکر کنم کتابو بخونم سنگین تره د
سای از مصدر سایماخ 
سای یعنی بشمار 
سایماخ یعنی شمردن ، ساییرام یعنی می شمارم.
بیر : یک  ، ایکی : دو  ، اؤچ : سه ،  دورد : چهار  ، بئش : پنج  ، آلتی یا آلتئ یعنی : شش ، یئددئ  یا یِددِ : هفت ، سه ککیز : هشت ،  دوققوز : نه  ، اون : ده 
حالا یازده و دوازده و.... 
ده ، بیست ، سی و... را به ترکی اول گوییم سپس یکانها را 
اون بیر : یازده ، اون ایکی : دوازده ، و.... 
همینطور ایرمی بیر : ۲۱ ، ایرمی دورد : ۲۴ 
گفتی: "دوستت دارم." نه... دروغ چرا؟ گفتی: "دوستتان داشتم." بین این دو تا زمین تا آسمان فرق است. گفتی: "من از دوازده سال پیش یک وقتهایی دوستتان داشتم." و نگفتی: "تا امسال... تا همین امروز... تا همین الان." و من نفهمیدم این "یک وقتهایی" دقیقا به کدام روزها برمی گردد! 
به لبخندهایی که  فرو می خوردی و نگاههایی که می دزدیدی و "سلام"هایی که از آنها می گریختی یا به لحظه هایی که محو می شدی در خودت و مرا نه می دیدی، نه می شناختی!
به همه قایم باشکهایی که من چشم نمی گذا
چند روزی میشه که دارم آفیسشون‌ـو بررسی می‌کنم و سعی کردم نشونه‌ای از یکی‌شون تویه لینکدین پیدا کنم. دستم به ایمیل زدن نمی‌ره ولی چند بار سعی کردم متن احتمالی ایمیل‌ـو با خودم مرور کنم. واقعیت اینه که بخش قابل توجهی از زندگی من همراه با «صبر» بوده. می‌دونم که آدم صبوری‌ام، شاید از معدود چیزایه که در مورد خودم مطمئنم. چیزی که در مورد صبرهای ددلاین‌دار به خاطر میارم اینه که اغلب روزای نزدیک به زمان معهود، دچار انفعال شدید میشم. دیروز حدود
ساعت پنج دیقه به یکه !امروز ساعت دوازده از کار اومدم بیرون . یه نفر فوت کرده بود و از صبح تا ساعت یازده داشت صدای قران پخش میشد با وولوم بالا. در اتاق مدام باز و‌ بسته میشد و سوال های تکراری اقای ... نیستن ؟! و جواب تکراری نه نیستن . تا الان تقریبا ۱۸ ساعته که بی وقفه داره بارون میاد . همیشه عاشق سقف شیروونی و اتاق زیر شیروونی بودم اما امروز از صدای بارون که میزنه به سقف و حتی نمیشه صدای تلویزیون رو شنید داشتم دیوونه میشدم .ساعت چهار بعد از ظهر شروع
قبل از ساعت ۵ به اندییمشک رسیدیم. الان هم با سه تا ماشین به سمت دوکوهه می‌ریم.
البته ماشین ما به سمت دوکوهه پرواز می‌کنه! صفر تا صدش فک کنم ۳ ثانیه باشه:)))
پنج و نوزده دقیقه
دوکوهه السلام ای خانه عشق
پنج و بیست و سه دقیقه
صبح تا ظهر مشغول جلسه توجیهی و آشنایی با وظایف و منطقه بودیم.
چه دلنشین است آرامش کوهه... در حسینیه حاج همت... در ساختمان عمار... در ساختمان حبیب... در ساختمان مقداد... آرامشی که در تک‌تک گام‌ها حس می‌شود.
دوازده و سی و پنج دقیقه
عص
مدیریت استراتژیک سه شنبه 98/8/28 ساعت 8/30 صبح
بازاریابی بین المللی چهارشنبه 98/8/29 ساعت 8/30 صبح
بازاریابی و مدیریت بازار سه شنبه 98/8/29 ساعت 10/30 صبح
آموزش مهارتهای حرفه ای مدیریت بازرگانی چهارشنبه 98/8/29 ساعت 8/30 صبح
آشنایی با قوانین کسب و کار شنبه 98/9/2 ساعت 8/30 صبح
تجارت الکترونیک 1 یکشنبه 98/9/3 ساعت 8/30 صبح
سازمانهای پولی و مالی چهارشنبه 98/8/29 ساعت 10/30 صبح
مبانی بانکداری و مدیریت بانک یکشنبه 98/9/3 ساعت 10/30 صبح
مبانی مدیریت بازرگانی شنبه 98/9/2 ساعت 10/30 صبح
تجارت ب
زیبای من، امروز جز پیام ساعت چهار و سی و هفت دقیقه صبحت که برام نوشتی عزیزم من رسیدم یزد، دیگه هیچ پیامی و خبری ازت نداشتم . ساعت هفت صبح جواب پیامت رو دادم اما سین نشد. ساعت یازده صبح باهات تماس گرفتم و گوشی خاموش بود.ساعت که از نه شب که گذشت دیگه مطمئن شدم خوابیدین و امروز باید فقط با یادت توی قلبم تموم بشه. نمیگم که روز خوبی بود چرا که دلتنگی برای تو توش هست اما میخوام بگم که من حالم خوبه. تقریبا بیشتر ساعت های روز پر انرژی بودم. جز لحظه هایی که
گفتی: "دوستت دارم." نه... دروغ چرا؟ گفتی: "دوستتان داشتم." بین این دو تا زمین تا آسمان فرق است. گفتی: "من از دوازده سال پیش یک وقتهایی دوستتان داشتم." و نگفتی: "تا امسال... تا همین امروز... تا همین الان." و من نفهمیدم این "یک وقتهایی" دقیقا به کدام روزها برمی گردد! 
به لبخندهایی که  فرو می خوردی و نگاههایی که می دزدیدی و "سلام"هایی که از آنها می گریختی یا به لحظه هایی که محو می شدی در خودت و مرا نه می دیدی، نه می شناختی!  به همه قایم باشکهایی که من چشم نمی گذ
ساعت پنج دیقه به یکه !امروز ساعت دوازده از کار اومدم بیرون . یه نفر فوت کرده بود و از صبح تا ساعت یازده داشت صدای قران پخش میشد با وولوم بالا. در اتاق مدام باز و‌ بسته میشد و سوال های تکراری اقای ... نیستن ؟! و جواب تکراری نه نیستن . تا الان تقریبا ۱۸ ساعته که بی وقفه داره بارون میاد . همیشه عاشق سقف شیروونی و اتاق زیر شیروونی بودم اما امروز از صدای بارون که میزنه به سقف و حتی نمیشه صدای تلویزیون رو شنید داشتم دیوونه میشدم .ساعت چهار بعد از ظهر شروع
گفتی: "دوستت دارم." نه... دروغ چرا؟ گفتی: "دوستتان داشتم." بین این دو تا زمین تا آسمان فرق است. گفتی: "من از دوازده سال پیش یک وقتهایی دوستتان داشتم." و نگفتی: "تا امسال... تا همین امروز... تا همین الان." و من نفهمیدم این "یک وقتهایی" دقیقا به کدام روزها برمی گردد! 

به لبخندهایی که  فرو می خوردی و نگاههایی که می دزدیدی و "سلام"هایی که از آنها می گریختی یا به لحظه هایی که محو می شدی در خودت و مرا نه می دیدی، نه می شناختی!  به همه قایم باشکهایی که من چشم نمی گ
در مقالات قبلی این سایت در مورد نقاط عطف رشدی کودک دوازده ساله صحبت کردیم. در این مقاله در مورد ویژگی های ویزیکی این کودکان بحث خواهیم کرد.
کودک در اینجا تصویری از ویژگی های فیزیکی کودک دوازده ساله نشان داده می شود:
سرعت رشد هم اکنون در سیستم استخوان بندی در حال ادامه ی فعالیت می باشد. ماهیچه ها، که قبلا جزء جدایی ناپذیرسیستم ریتمیک رشد بدن شده بودند، بخشی از عملکرد مکانیکی اسکلت بدن را تشکیل می دهند….
فعالیت های اعضای بدن به صورت ابتدایی شر
جعبۀ مدادرنگی دوازده رنگم را که عکس جنگلی پر از درخت‌های قرمز رویش بود با خودم به مدرسه بردم. تمام زنگ نقاشی با مدادهای استدلرم عشق کردم و ساعت بعد، توی کیفم نداشتمش... می‌دانستم کی آن را برداشته، نمی‌خواستم بداند که می‌دانم، نمی‌خواستم پیش کسی چغلی‌اش را کنم؛ بغضی ساختگی کردم و بهش گفتم: «من خیلی مدادرنگی‌هایم را دوست داشتم، خیلی طول کشید تا مامانم را راضی کنم که برایم بخردش» و او دلش برای من سوخت و شروع کرد بین جامیز و روی زمین دنبال جع
رکاب ۵ (خانم)
 
اولش مایل به آمدن نبودم اما الان پشیمان نیستم. مگر چندروز مرخصی داریم که با هم نباشیم؟ بالاخره ما هم آدم آهنی نیستیم، دل داریم.به محض اینکه ماشین را در پارکینگ می گذارد، باران شدید میشود. هوای خرداد است دیگر! محوطه خاکی پارکینگ خالی ست و هوا پر از گرد و غبار شده. باد تندی قطرات باران را به شیشه می کوبد.شیشه های ماشین گلی شده و بیرون واضح نیست. نمی توانیم پیاده شویم.خنده اش می گیرد:- ببین تورو خدا! یه روزم که میخوایم مثه بقیه بیایم پ
همیشه سومین روز ماه مبارک رو دوست داشتم.
اولین سال هایی که کامل روزه میگرفتم، یعنی حدود دوازده سیزده سالم بود، توی همین روزهای مبارک، پدرم داشت می رفت کربلا.
منم خیلی خیلی دوست داشتم تجربه کنم این سفر رو. یهو رفتم یک گوشه و حرف دلم رو بهش گفتم ولی بی درنگ با مخالفتش رو برو شدم.
فردای اون روز، وقتی ظهر از مدرسه رسیدم خونه پدرم به صورت ناگهانی بهم گفت بریم و این طوری روزه سومین روز ماه مبارک رو توی مسیر کربلا افطار کردم.
و با لطف ارباب و مهربانی پ
دیدم کار خاصی ندارم...ناهارم رو ساعت دو خوردم و رفتم دراز کشیدم...
خواب ها دیدم که مپرس...خواب میدیدم یکی میاد میزنه به در میگه پاشو check out کن...پاشو از پرواز جا نمونی...
من چرا اینقدر ناخوداگاهم شرطی میشه...حالا یه روز تو هتل موندم...این خوابا و اداها چیه؟
از خواب که بیدار شدم دیدم از ایتالیا ایمیل اومده که اومدی بیا تو امورات تدارکاتی کمک کن...منم گفتم چشم...
نیم ساعت بعد دیدم یه شماره ایتالیا زنگ زد...گفتم چه مهم شدم من...
یه اقایی با لهجه اقای دولازلو
کدایی که برامون تعریف شده بود تا بتونیم انتخاب واحد کنیم کدای درستی نبود، چارت درسی عوض شده بود اما کدهای جدید هنوز تعریف نشده بودن.سامانه‌ی زیبای گلستان(!) مدام خطا می‌داد، حتی برای درسای تخصصیمون و می‌گفت عدم تطابق با سرفصل رشته‌مون داره.تو اون شلوغیای آموزش و دانشکده و روز انتخاب واحد که همه می‌شینن جلوی در آموزش تا کارشون راه بیفته رفتیم و اومدیم تهش بهمون یه برنامه دادن و گفتن فقط همینا رو می‌تونین بردادین و ما این‌طوری بودیم که ن
بعد از مدت ها بالاخره حرف دل و عقلم یکی شد و به خودم جرأت دادم که بیام و درباره ی محبوب جان حرف بزنم،بعد از آخرین باری که اینجا دربارش گفتم دوازده بار دیگه با هم حرف زدیم، از اون دوازده یکیش تبریک سال نو بود و بقیه اش هم من شروع کننده بودم با این مضمون : خوبی؟ اونم جواب میداد و بعد صحبت تموم میشد، من دلمو به همین جواب‌ ها خوش کرده بودم و دیدن هر روزه اش،زل زدن به راه روی رو به روم و دیدن اومدن و رفتنش،وقتایی که من از پله ها میرفتم پایین و اون میوم
بچه دبستانیای دماغو فردا به علت آلودگی هوا تعطیلن:/نمیخوام به این بحث تکراری و کلیشه ای 'دبیرستانی ها ام نفس میکشند و فلان بپردازم
می خوام از این زاویه بهش نگاه کنم که جاش من سال بعد دیگه تو این نظام سر تا سر شت تحصیل نمیکنم، ولی اون بدبختا هنوز سال های نکبت بار زیادی رو پیشرو دارن:)
یعنی واقعا از هیچ چیزی تو دنیا اندازه مدرسه متنفر نیستم از اینکه دوازده سال تو یه نظام غلط با مسئولای مذهبی و تندرو و بی منطق درس خوندم که بار ها و بار ها خوردمون ک
دیدین توی تاریخ می‌نویسن که مثلاً پادشاهان قاجار، هر کدوم میانگین 25 سال حکومت کردن؟ هر کی چندسال بالا و پایین، بالاخره توی همین حول‌وحوش فرمانروایی کرده... (غیر از ناصرالدین شاه که گویا بالای نیم قرن پادشاه بوده)من حساب کردم توی دوازده سالی که در بازار کار کشور مشغول به کارم (نکته: اگه بیمه داشتم ده - دوازده سال دیگه بازنشسته می‌شدم!) میانگین هر سه سال شغلمو عوض کردم. اون دو سه سال اول که به تجربه‌اندوزی توی مطبوعات گذشت، بعد سه سال تمام در خ
به دلیل امتحان کنکور سراسری ابلاغیه ای از طرف دانشگاه جامع مبنی بر تغییر برنامه امتحانات معارف و دروس مهارت مشترک صادر گردیده است که این نغییرات به شرح زیر می باشند:
اندیشه اسلامی (1) 98/3/18 ساعت 16-14
اخلاق اسلامی 98/3/20 ساعت 16-14
دانش خانواده وجمعیت 98/3/21 ساعت 16-14
مهارت ها و قوانین کسب وکار 98/3/23 ساعت 16-14
اندیشه اسلامی(2) 98/3/18 ساعت 16-14
تاریخ تحلیلی صدر اسلام 98/3/20 ساعت 16-14
انقلاب اسلامی 98/3/21 ساعت 16-14
تفسیر موضوعی قرآن کریم 98/3/23 ساعت 16-14
مهارت های مسئله یابی
راستش اولش که فهمیدم شبکه آی فیلم دوباره مختارنامه رو گذاشته پیش خودم گفتم یا حضرت عباس!ولمون کنید تو رو خدا! بازم تکرارنامه؟؟؟ و پیش خودم علی رو در نود سالگی تصور کردم که در جمع نوه و نتیجه هاش نشسته و برای نودمین بار داره مختارنامه رو میبینه!
و الان ساعت دوازده شبه و من در کمال حیرت نشستم و مختارنامه میبینم و حتی دلم نمیاد خاموشش کنم بلکه این وروجک بخوابه!
 
نمیدونم این فیلم‌ رو زیادی قشنگ ساختن، یا موضوع فیلمه که انقد کشش داره که آدم از دید
بعضی دوستت دارم ها را نمی شود گفت...اصلا نباید گفت...باید گذاشت ته دلتا کهنه و کهنه و کهنه تر شودمثل قالی، قدیمی شود...قیمتی شودبعضی دوستت دارم ها را نباید گفتحتی به اندازه ی یک لایک در اینستایا یک آیکونِ کوچک ❤که مجبور شوی ۱۱۰۰ بار صفحه را رِفرِش کنیببینی جواب در خورِ کامنتت گرفته ای یا نه!بعضی دوستت دارم ها باید بمانند برای خودتبرای روزهای مبادای زندگیتبرای شب های دلتنگیت.یا وقت هایی که شعر میخوانیو قلپ قلپ چای میخوریو به ساعت دوازده عاشقی
اولین باری که دیدمش، دقیقا مطمئن نبودم که دوستش دارم..
اولین باری که دلم خواست بغلش کنم، فهمیدم عاشقش شدم..
به خودم که اومدم، دیدم تموم زندگیم شده
هنوزم برام هر بیست و چهار ساعت می‌شه یه شبانه روز
هنوزم هفته، هفت روز داره و به هر دوازده ماه می‌گن یه سال.
اما
بدون اون انگار، روزا کوتاه‌تر میشه و دلِ آسمون بیشتر می‌گیره
بدون اون چاه تنهاییم عمیق‌تر میشه و هر شب بارون میاد
انگار فقط اومده که بفهمم، روزای بدون اون، اسمش "زندگی" نیست..

ادامه مطلب
به دلیل امتحان کنکور سراسری ابلاغیه ای از طرف دانشگاه جامع مبنی بر تغییر برنامه امتحانات معارف و دروس مهارت مشترک صادر گردیده است که این تغییرات به شرح زیر می باشند:
اندیشه اسلامی (1) 98/3/18 ساعت 16-14
اخلاق اسلامی 98/3/20 ساعت 16-14
دانش خانواده وجمعیت 98/3/21 ساعت 16-14
مهارت ها و قوانین کسب وکار 98/3/23 ساعت 16-14
اندیشه اسلامی(2) 98/3/18 ساعت 16-14
تاریخ تحلیلی صدر اسلام 98/3/20 ساعت 16-14
انقلاب اسلامی 98/3/21 ساعت 16-14
تفسیر موضوعی قرآن کریم 98/3/23 ساعت 16-14
مهارت های مسئله یابی
بعد از موفقیت در پروژه ی پاکسازی تبلتم از تلگرام و واتساپ و حتی روبیکا :)) می‌خوام اومدن به وب رو هم سازماندهی کنم ان شاء الله
امشب سر ساعت دوازده شارژ نتم تموم میشه و من میرم که ببینم  چند روز میتونم دووم بیارم و شارژش نکنم:))
البته الان که می نویسم اصلا حس نمیکنم کار سختی باشه ⁦^_^⁩
و وقتی برگشتم ان شاء الله سعی میکنم اومدن به وب رو با برنامه کنم تا بتونم به برنامه های دیگه م هم برسم.
لطفاً با دلهای پاکتون برام دعا کنید 
سخت محتاج دعام...
سی
ام تیر شد حدود نه صبح با شوهر و مادرشوهر آمدیم بیمارستان. کارهای اولیه
رو انجام دادیم و از حدود ساعت دوازده سوزن فشار تزریق کردن داخل سرمم. تا
چهار ساعت بعدش تغییری حاصل نشد در وضعم. از نیمه که گذشت شروع شد به کمر
درد و بالای دلم فشار آمدن. ساعت حدودای ۵ بود دکترم آمد معاینه و گفت
دهانه رحم اصلا تغییری نکرده و با سوزن کیسه آب رو پاره کرد و گفت بچه
مدفوع کرده و سریع دستور ب سزارین داد. با بی حسی سزارین شدم و نوزادم‌
متولد شد. دکتر تا بچه رو د
قرار بود تغییر کنم. قرار بود بهتر بشم. اما امروز گند زدم. باتریم تموم شد خوابیدم تا دوازده :((( نمیخواستم اینجوری بشه نمیخواستم اینقدر بخوابم به خودم گفتم یه ساعت دیگه بلند میشم. مها بیدارم کرد اما اصلا حتی نمیتونستم چشامو باز کنم :(. باید تغییر کنم برای بهتر شدن نه بدتر شدن.
گوش چپمم که صبح سوت میکشید الان کمتر میشنوه. هر کاری میکنم بهتر نمیشه میترسم همیشگی باشه...خیلی رو اعصابمه. 
 
خواب که ساعت ندارد اصلا معلوم نیست دوازده شب که خسته و له می چپی زیر پتو قرار است دقیقا کی پلک هایت بسته شود. چند دقیقه باید رویا ببافی و چقدر قرار است در آن رویاها غوطه ور شوی تا خوابت ببرد.
من خیلی شبها فردایم را مرور می کنم. همانجا در نور کم و آبی رنگ اتاق، از صبح تا شب فردا را چنددقیقه ای مرور می کنم. تمام که شد و باز خوابم نبرده بود گذشته ها می آیند سراغم. اتفاقات دور و تار آدم های رفته خاطرات خاک گرفته.
ادامه مطلب
چقد برام عجیبه ک از اشتباهات بقیه ب راحتی میگذرم بعد همون بقیه ب خاطر ی چیز مسخره خودشونو واسه من میگیرن و کلاس میذارن..خدایا چرا دنیا برعکسه؟
تازگی ها نمیدونم چرا قلبم اینقد بد میزنه..هی تاپ تاپ میکنه محکم..الان دقیقا فهمیدین قلبم چش شده یا بیشتر توضییح بدم؟؟؟ داداش محمد حسین رفت دیروز ساعت دوازده..البته بردادر شوهرمه اما مثل داداش نداشتم دوسش دارم براش شیرینی کشمشی هم پختم ..خوبه وقتی بمیرم همه یاد شیرینی هام میفتن آخه هنر دیگه ای ک ندارم..ب
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
وارد یک فروشگاه خیلی معتبر شدیم،تبلیغاتش را در سیما دیده اید
دوازده میلیون تومان مبلغ یک یخچال را ،نقدی پرداخت کردیم .یخچال قبلی که داشتیم ایرانی بود و خراب و تعمیرش هم جواب نداد. با مدیر فروش صحبت کردم که به همکارانتان بگویید زحمت آوردن تا طبقه اول را هم کشیده حق الزحمه را دریافت کنند.گفتند تحویل کالا تا درب  منزل رایگان است.ولی
بابت تحویل یخچال در طبقه اول هشتاد هزار تومان دریافت ک
ساعت چهار و سی و پنج دقیقه ی  صبح خوابم می‌برد و ساعت پنج ونیم باید بیدار شوم.برای روزی که مجبورم از ساعت شش صبح بیرون بزنم و ساعت هفت شب به خانه برگردم،کمتر از یک ساعت خواب و استراحت!این که ادامه ی روز چه خواهد شد که دیگر مثل روز روشن است!
ادامه مطلب
طبق مصوبه مجلس، ساعت رسمی کشور هر سال در ساعت ۲۴ یکم فروردین ماه ۱ ساعت به جلو می‌رود و در ساعت ۲۴ سی‌ام شهریور ماه به حالت سابق باز می‌گردد.
بر این اساس ساعت رسمی کشور در ساعت ۲۴ فردا (یکم فروردین ماه) یک ساعت به جلو کشیده می‌شود
✅ کانال خرو آنلاین
@Kharv_Online
[عکس 1280×853]
مشاهده مطلب در کانال
 
شما ساعت چند هستید ..؟
من به وقت شیطنت هام ده صبحم ..!سر حال و آفتابی .حال خوب بعد از کره و مربای آلبالوی خانگی با نان بربری ترد محله مانکه ختم می شود به یک استکان چای با عطر گل محمدی ...
به وقت جدید اما دوازده ظهرم ..!به سختی و تیزی آفتابش .با یک جفت چشم تخس و نگاهی نفوذپذیر .با شدت هرچه تمام تر می تابم به آن چه که می خواهمش
کسل که باشم سه عصرم ..!اصلن بلاتکلیفبی حوصله مثل دوچرخه ی سالم خاک خورده ی گوشه انبار که بلااستفاده مانده و ساکن و ساکتسکوت مشغل
امروز رکورد خودم رو زدم و پنج ساعت پیاپی بدون پا شدن از پشت میز درس خوندم...ساعت دو بعد از ظهر نشستم پشت میز و هفت بعد از ظهر بخاطر آلارم مثانه ام بلند شدم...من اصولا اعتقادی به این سوسول بازی که میگن یک و نیم ساعت درس بخونید و نیم ساعت استراحت کنید ندارم،والا!
دیشب عقربه از دو رد شده بود که تازه شبخیر گفتیم و من گوشی را گذاشتم کنار. صبح ساعت نه نشستم پشت فرمان و ظهر هم ساعت دوازده و ربع. تقریبا تمام هفته را کسری خواب داشتم. 
رانندگی را دوستدارم و دست فرمانم، البته هنوز که دست فرمان حساب نمیشود،  عمیقا شبیه خودم است.  پشت فرمان زیاد حرف شنیده ام. اگر بحث رانندگی ام باشد، خودم یا مربی ام با خنده جواب میدهیم. گاهی بوق میزنم و امروز یک بارهم " ما هیچ ما نگاه " طور کله ام را جلو کشیدم، به اقایی که گرفته بود
«٢١»إِنَّ‌ الَّذِینَ‌ یَکْفُرُونَ‌ بِآیاتِ‌ اللّهِ‌ وَ یَقْتُلُونَ‌ النَّبِیِّینَ‌ بِغَیْرِ حَقٍّ‌ وَ یَقْتُلُونَ‌ الَّذِینَ‌ یَأْمُرُونَ‌ بِالْقِسْطِ‍‌ مِنَ‌ النّاسِ‌ فَبَشِّرْهُمْ‌ بِعَذابٍ‌ أَلِیمٍ‌ براستى کسانى که به آیات خداوند کفر مى‌ورزند و پیامبران را به ناحق مى‌کشند و کسانى از مردم را که فرمان به عدالت مى‌دهند مى‌کشند،پس آنان را به عذابى دردناک بشارت ده. نکته‌ها: در تفاسیر کبیر و مجمع البیان و قرطبى مى‌خوا
The Twelve Tasks of Asterix 1976,دانلود The Twelve Tasks of Asterix 1976 720p,دانلود انیمیشن 12 وظیفه آستریکس,دانلود انیمیشن The Twelve Tasks of Asterix 1976,دانلود دوبله فارسی انیمیشن The Twelve Tasks of Asterix 1976,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود کارتون آستریکس با دوبله فارسی,دانلود کارتون دوازده کار آستریکس,دانلود مستقیم The Twelve Tasks of Asterix 1976 1080p,
ادامه مطلب
خب به برنامه شبانگاهی امشب خوش آمدید
همین اول مطلب بگم که نمیدونم چرا ولی هرشب حدودای دوازده اینا به کراش فکر میکنم:/نه آقاااا فهمیدم چرا ساعت صفر صفره دیگه. پسر من از اولش می دونستم این یه رابطه معمولی نیست :|
من امشب تعریف کردنم نمیاد پس براتون یه آهنگ غیر درخواستی پخش میکنم شماعم بیاید تو نظرات حرف بزنیم:)
پ.ن:پسر حتی آهنگ غیر درخواستی پخش کردنمم نمیاد:دی
پ.ن۲:راستی در یکی از مفید ترین اقداماتم دیروز شرک یک رو دیدم و دارم دورخیز میکنم تا فرد
ساعت مطالعه خودت رو از ده به بیست برسون
شنبه یکشنبه روزیه ک کلاس داری اما میتونی حداقل دو ساعت بخونی
دوشنبه کلاس نداری پس مینیمم باید ٥ ساعت بخونی
سه شنبه کلاس داری و همون دو ساعت کافیه
چهارشنبه پنج شنبه و جمعه ک کلاس داری هم هر کدوم ٥ ساعت
پس مینمم میتونی ساعت مطالعه رو به ٢٦ افزایش بدی و ٦ ساعتم میگیم نرسیدی بش پس فلا ٢٠ ساعت هدف در دسترسیه با ی حساب کتاب ریز
خرداد مجبور شدم پنج بار توضیحات ثابتی‌ـو به پنج گروه بدم. معاشرت‌ها بد نبود، ولی چیزی که هنوز و تا امروز وجود داره عدم قطعیته. یکی از مواجهه‌های نسبتاً عادی در اینجا، ایجاد یه فضایی هست که نامشخصه، نمیشه قطعی گقت که سودی عائد طرفی از ماجرا میشه امّا توصیف صحیح این برزخ می تونه "disgusting" باشه. پلشت. در حالی که دیروز جراحی لثه کردم و امروز ساعت دوازده و نیم با OA قرار داشتم، برای ناهار سوپ نیمه‌آماده درست کردم و به هم‌اتاقیِ جدیدم، مستند و فوتو
به جرات اولین برخورد جدی من با سیستم درمان اینجا، چند روز اخیر بود، لیلی با علائم ترکیبی اسهال-استفراغ در ظهر جمعه و تب ۳۹.۵ ساعت ۴ عصر، من را واداشت که به GP مورد نظر زنگ بزنم برای کسب تکلیف. نتیجه؟ چرا با بخش Emergency  تماس گرفتید خانم؟* :-| آیا به نظر شما یه کودک ۲.۵ ساله با تب ۳۹.۵ که جلوی چشم مادرش قرص جویدنی استامینوفن (البته اینجا بهش میگن پاراستامول) را بالا میاره، موقعیت اورژانسی محسوب نمیشه؟
بماند که جمعه شب و شنبه را چطور سر کردیم، از صبح د
برق دانشکده قرار بود دو ساعت قطع باشه. ۱۳ دقیقه از قطعی برق گذشته بود که طهورا و آقای الف. بار و بندیل‌شون رو جمع کردن که برن.
گفتم :"بچه‌ها نرید! فقط یک ساعت و ۴۷ دقیقه مونده!"
آقای الف. گفت:"این جوری که شما ثانیه به ثانیه می‌شمرید، دو ساعت طول می‌کشه"
خب مگه مجبوری نمک بریزی برادرِ من؟! یک ساعت و ۴۷ دقیقه با دو ساعت چقدر فرق داره مگه؟ :|
+ هرچند که اونا بردن. منم دو ساعت و نیم موندم ولی برق نیومد.
+ البته شما به این تصویری که من اینجا از آقای الف. ساخ
فروردین ماه که به طور جدی شروع کردم به درس خوندن حتی به خودم اجازه ی فکر کردن در مورد روزی یازده ساعت خوندن رو نمیدادم...فکر میکردم نشدنیه...یادمه وقتی برای اولین بار به دوازده ساعت رسیدم از خستگی درحال مرگ بودم و تا مدتی هم نتونستم دوباره تکرارش کنم...اولین باری که سیزده ساعت خوندم?از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم و حتی عکس کرنومترم رو به عنوان رکورد توی گوشیم نگه داشتم...حالا رسیدم به سیزده و نیم ساعت...به راحتی...بدون خستگی و حس متلاشی شدن...طو
بعد از نوشتن پست قبلی پاشدم و کارامو انجام دادم :|پسر رو گذاشتم تو کریرش و گذاشتمش جلو در حموم و رفتم پتو رو شستم 
همشم میخندید :/ پتو شستن خنده داره مگه ؟:))
بعدشم شستن ظرفا 
نزدیکای ساعت دوازده بود که همسر بیدار شد معلوم بود پست قبلیمو خونده -___-
اومد گفت بیا بریم پارک نزدیک خونه ! من قبول نمیکردم چون هم دیروقت بود هم وقت خواب پسر
اما بالاخره قبول کردم ولی مقصد عوض شد وکلی پیاده روی کردیم پسرم گذاشتیم تو کالسکه دنبال خودمون کشوندیمش:))
یه چیزی خو
رفت تا نزدیک‌ترین ایستگاه اتوبوس شهر. ایستاد کنار درخت روییده در جوی جلوی ایستگاه. نگاه به آسمان کرد. هوا غبار داشت. گمانش این شد که تا غروب آفتاب چیزی نمانده است. اما ساعت می‌گفت که فعلاً، غروب نزدیک نیست: چرا ساعت مچی‌اش می‌گفت که دقیقاً ۲ ساعت مانده است به غروب؟ به نظر او، همان موقع هم غروب بود. بعد این واقعه، او مشاهدات چند روز قبل خود را مرور کرد و دانست که خورشید فقط دارد غروب می‌کند. ولی ساعت مچی او می‌گفت که خورشید در ساعت ۶ و نیم صبح
سلامبا خواندن برخی سایت ها و اطلاعات حقوقی مهم که در زیر به ان ها اشاره شده امیدواریم بتوانیم به مشکلات شما کمک کرده باشیم .
سایتی در مورد حضانت
حضانت دختر دوازده ساله
حضانت دختر بعد 12 سالگی و توضیحاتی در مورد آن
زندگی بعد از طلاق دختر دوازده ساله
حضانت دختر ۱۲ساله و اطلاعاتی در مورد آن
سایتی در مورد حضانت دختر دوازده ساله
اطلاعاتی در مورد حضانت
حضانت فرزند دختر
سایتی در مورد حضانت دختر
حضانت فرزند دختر بعد از طلاق چگونه است
قانون حضانت فر
بسم الله الرحمن الرحیم
خسته بودم؛ خیلی خسته تر از آنکه مثل مرغ هی خم بشوم و نوک بزنم و چیزهای ریخته شده کف هال را جمع کنم. چشمهایم گرم شده بود و حالا که بیدار شده بودم بچه ها خواب بودند. هنوز تا ساعت دوازده که خط قرمز من است وقت زیاد داشتم. به خودم گفتم می دانم خسته ای؛ می دانم از ساعت ٤/٥ تا نزدیک ٨ یک نفس در دو جبهه مشق نوشته ای! ولی به این فکر کن که فردا صبح چشمت به هال ریخت و پاش نیفتد. فقط هال را جمع کن. هیچ کار دیگری نمی خواهد بکنی. 
هال را جمع کر
 
گران قیمت ترین ساعت های مچی (بخش اول)
گرانترین ساعت های مچی ، لاکــچری های ساعت که در جهان دارای برندهای معروف هستند و به آنها ساعت های چند میلیاردی می گویند. بیشتر این ساعت ها الماس های زیادی دارند. این نوع ساعت ها انقدر زیبا هستند که درخشش خاص آنها چشم هر بیننده ای را خیره خود می کند. گرانترین ساعت های مچی جهان بسیار لوکس هستند و نمونه هـــایی که موجود است در این مقاله برای شما همراه با عکس هایی زیبا از این نوع ساعت ها به نمایش می گذاریم.گرا
هر روز دوازده و نیم ظهر، من از اتاقم بیرون میام تا یه چایی بردارممرغمون که تازه تخم کرده از لونه ش در میاد و قدقد میکنه
مادرم که غذای ناهار رو بار گذاشته، از آشپزخونه در میاد و میره تا به کمرش کمی استراحت بده
و خواهرزاده م که تازه از خواب پاشده از دست به آب درمیاد و با چشای پف کرده و دهنی که وا نمیشه میگه سالام.

موجودات خونه ی ما اهداف متفاوتی رو دنبال میکنن و روزها به همین ترتیب داره می گذره.
شما چه خبر؟
امروز ساعت هشت هشتو نیم بیدار شدم شاید چون دیشب دیرتر از همیشه خوابیدم به هر حال  صبونمو خوردمو نشستم پای زبان باید جمله میساختم با کلمه هایی که داده بود :دی مهارم بیدار کردم بیاد تا ده اینطورا پای زبان بودم. بعدش حاضر شدم و رفتم باشگاه تا دوازده دیگه داشتم میمردم. لباسام خیس بود رفتم تو حموم دیگه تا الان. یه خورده خستم ولی نمیخوابم کلی کار دارم باید زبان چیزایی که گفته رو درارم از یه مکالمه سوال درارم حداقل پنج تا! بعد درس سه و چهارو جلو جلو ب
ساعت راهمیشه روی ساعت دوازده ظهرتنظیم مینمودکه بگویداکنون زمان مصاحبه باگزارشگران هست.بیشترروزدرحال توئیت زدن درتوئیترونگاه به همه چیزازدورداشت.یکبارنرفته بودعیددیدنی همواره ترس ازجاسوس هانمیگذاشت درست انتخاب کند.اینکه تلفن اوشنودشودوهمه باهمدیگردرسرقت اطلاعات مسابقه داشتنداوراآزارمیداد.اینکه درحریم خصوصی اوشنودی باشدودوربینی باشدکه به سرعت معنی وجلوه بدی ازرفتاراورابه دنیامخابره کندناراحتی معده وسرطان معده اوراشدیدترمیکرد
یکی از دانشجوهام برام ویندوز 10 اورجینال اورد
منم ویندوزم رو عوض کردم
نمیدونم چه مرگشه که ساعت رو نیم ساعت جلوتر نشون میده
یعنی الان ساعت 3 هست ولی میزنه 3:30
 
میخواستم درستش کنم
ولی واقعیتش حس خوبی داره
به ساعت نگاه میکنم و میگم اوه اوه ساعت 6 شد مثلا
بعد یادم میافته تازه 5:30 شده :-D
 
یک ماهی هست اوضاع همینه
هنوز که عادت نکردم و هنوز برام حس زرنگ بودن، برنده بودن و از این دست حس های خوب داره
 
گفتم از خوشحالی های کوچیکم با خبر باشید
 
داستان فیلم :
فرید ساعت نه صبح با خبر می شود که صاحب عمارت قدیمی شده و
نه شب به فرودگاه می رسد. حالا او و ساکنینی که فرید بدون اطلاع صاحب خانه
آن ها را به عمارت آورده تنها دوازده ساعت فرصت دارند تا خانه را خالی
کنند اما .....
بازیگران : حمید گودرزی،بهرام افشاری،نسرین مقانلو، سحر قریشی، رضا ناجی، نیما شاهرخ شاهی، رز رضوی، مجید شهریاری، بابک نوری، پژمان بازغی و با معرفی امین مینایی

برای دانلود فیلم سینمایی نیوکاسل کلیک کنید
با نظر به تقاضای روز افزون اعضاء کتابخانه و خانواده های محترمشان، مبنی بر افزایش ساعت فعالیت کتابخانه، با پیگیریهای انجام شده و اخذ مجوز از اداره کل استان، ساعت کارکتابخانه  از شنبه تا چهارشنبه تا ساعت 21:00  و همچنین عصر پنجشنبه ها تا ساعت 19:00 مشغول به خدماتدهی به اعضاء و مراجعان محترم می باشد.دریافت
امروز تونستم ساعت چهار این طورا دوباره بیدار شم. هووورااا. خب فکر میکردم خواب میمونم اما بیدار شدم‌. دارم شهرام ناظری گوش میدم هنوز شروع نکردم البته نوشتم اول کارایی رو که باید انجام بدمو تا شب که بیخودی هدر ندم وقتو. احتمالا یا امروز یا فردا کتابم تموم میشه. خیلی زوده نه؟ چون نشستم پاش یعنی خب این کتابو دوست دارم چون در مورد چیزی هست که بهش علاقه دارم و دغدغه امه. اینقدر گشنمه که الان نمیتونم کار کنم. منتظرم حاضر شه چایی. همین امروز رو شروع کن
سلام 
اقا این عمم و بچه هاش دارن میان(استان فارس زندگی نمیکنن)
بعد من دیشب خونه مامان بزرگ موندم.صبح ساعت پنج اومده مامان بزرگم زنگ زده بهشون کجایید.اومده داد و بیداد که بلند بشید ساعت شش اونا اباده هستن یک ساعت دیگه میرسن کار داریم:/من و س جان اول صبحی موی کنان و روی زنان داریم میگیم والا به لا از اباده تا مرودشت که خونه مامان بزرگه سه ساعت راهه:/
مگه قبول میکرد
حالا نیم ساعت پیش زنگ زدیم گفت تاززززززه رسیدیم اباده:/
از ساعت پنج که زنگ زده خد
 
برند PATEK PHILIPPE-REF
این ساعت زیبا فقط و فقط  داری 4 نوع است که بدنه آن از اســـتیل ضد زنگ است.این نوع ساعت یکی از گرانترین ساعت های مچی جهان به شمار می آید وبا پول کشور ما به مبلغ باور نکردنی در حدود 44 میلیارد تومان قیمت دارد.
 
 
نام فارسی: فتح
ژانرها: اکشن، نظامی، هیجانی
کشور: کره جنوبی
مدت زمان: 2 ساعت 4 دقیقه
عنوان بومی: PMC: 더 벙커
دیگر اسامی: PMC: The Bunker , PMC
خلاصه داستان: فتح، فیلمی اکشن و مهیج محصول سال ۲۰۱۸ به کارگردانی کیم بیونگ وو می‎باشد. این فیلم درباره یک کاپیتان و تیمی متشکل از دوازده سرباز آموزش دیده به پناهگاهی مخفی و زیرزمینی رفته تا هدفی در منطقه‎ی غیرنظامی کره را بیرون ببرند. اما…
ادامه مطلب
هفتاد و دو ساعت بی‌خوابی، کار پیوسته و درگیری بدون توقف؛ چند سالی بود تجربه‌ش نکرده بودم. درگیر چی بودم؟ عرض می‌کنم خدمتتون...از اول این هفته همون‌طور که در پست قبلی گفتم، محیا باید برای حضور در رادیو پنج صبح بیدار می‌شد، منم برای همراهیش و به خاطر علاقه شخصیم به صبح زود بیدار شدن(!) ساعت پنج بیدار می‌شدم.در کنار زود بیدار شدن، از دوشنبه که برنامه طبیب یک‌هفته موقتاً تعطیل شد تا ویژه‌برنامه اعیاد شعبانیه رو تهیه کنیم، شبها تا حدود دوازد
در راستای آمادگی برای ورود به ماه مهر دارم خوابم‌رو کم کم تنظیم می کنم ،فعلا سه شبِ دوازده می خوابم تا نه که تا مهر این ساعت رو برسونم به یازده تا هفت.
چون سال تحصیلی امسال، سال تحصیلی نیست که، ماراتونه :// اشتباه اول اشتباه آخره -_- 
می‌خوام اون اشتباه سر هر چی که باشه حداقل سر خواب موندن نباشه.
+ ایام محرم تسلیت.
++ منم دعا کنید لطفا.
همین اول کاری کلی کار انداخت گردنمون:) 
دارم فکر میکنم فردا تا ساعت چند بیدار خواهم موند؟؟؟؟؟
فردا کلی کار سرم ریخته‌ست:(((
تا ساعت ۲ ظهر خونه نیستم:( 
بعدم با خانم S قرار دارم برای همین ساعت ۲ خونه نمیام و تا ساعت ۴ پیش اونم.
بعد ترم، ساعت پنج مامانم میاد پیشمون. ساعت شش هم یک کار دیگه‌ست.
ساعت هفت و نیم میرسم خونه:((((((
تا ساعت ۱۲ باید بیدار باشم تا کار دیگه‌ایی رو به اتمام برسونم:((((((((
ساعت پنج باید بیدار بشم:(((((((((((
فردا سخت ترین روز جهانه:) 
خدا ج

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها